خلاصه داستان: بتـی فـلاد، دختری ۱۲ ساله با استعداد در موسیقی و تمایلات جادویی، در آستانه تولد سیزدهسالگیاش تلاش میکند جایگاه خود را در خانوادهای غیرعادی و جادویی بیابد. در حالی که مادرش، آنسکا، او را از یادگیری جادو منع میکند، بتـی متوجه میشود که خانوادهاش از پادشاهی جادویی گریختهاند و در دنیای انسانها پنهان شدهاند. با کشف رازهای گذشته و تهدید پادشاه مرخارت، بتـی باید تصمیم بگیرد که آیا میخواهد زندگی عادی داشته باشد یا مسیر جادویی خانوادهاش را دنبال کند.
خلاصه داستان: آرتمیس فاول دوم، یک نابغه ۱۲ ساله ایرلندی، پس از ناپدید شدن پدرش، آرتمیس فاول اول، متوجه میشود که خانوادهاش با دنیای موجودات جادویی در ارتباط بودهاند. پدری که بهعنوان یک جنایتکار بینالمللی شناخته میشود، توسط موجودی مرموز به نام اوپال کوبوی ربوده شده است. برای نجات پدرش، آرتمیس باید شیء جادویی قدرتمندی به نام آکولوس را پیدا کند. در این مسیر، او با کمک محافظ وفادارش دامووی باتلر، یک کوتوله دزد به نام مولچ دیگامز و یک پری شجاع به نام هالی شورت از واحد پلیس زیرزمینی LEPrecon، وارد دنیای زیرزمینی موجودات جادویی میشود. در حالی که آرتمیس تلاش میکند آکولوس را بیابد، باید با نیروهای جادویی، موجودات افسانهای و تهدیدات ناشناختهای مقابله کند که نهتنها پدرش، بلکه تعادل بین دنیای انسانها و موجودات جادویی را تهدید میکنند.
خلاصه داستان: در یک پیکنیک خانوادگی، ناله-مایا احساس تنهایی میکند زیرا هیچکس نمیخواهد با او بازی کند. در این میان، او بهطور تصادفی از نوشیدنی جادویی XYZ، ساختهی اسکالمان، مینوشد و به اندازهی یک مورچه کوچک میشود. این تغییر ناگهانی، او را وارد دنیایی میکند که از دیدگاه جدیدی تجربه میشود و ماجراجوییهای تازهای را برایش رقم میزند. در حالی که خانوادهاش نگران ناپدید شدن او هستند، ناله-مایا در دنیای کوچک خود با چالشها و موجودات جدیدی روبرو میشود. او باید یاد بگیرد که حتی در اندازهای کوچک، میتواند تأثیرگذار باشد و به دیگران کمک کند.
خلاصه داستان: داستان در مورد یک گربه منزوی است که وقتی خانهاش در اثر سیلی بزرگ ویران میشود، پناهگاهی در یک قایق پر از گونههای مختلف حیوانات پیدا میکند و مجبور است علیرغم تفاوتهایشان با آنها همکاری کند. در این میان آنها به زودی با چالشها و خطرات سازگاری با این دنیای جدید و متفاوت روبرو میشوند و…
خلاصه داستان: یه روزی، تو یه سرزمین آروم و بیدردسر، پادشاه و ملکهای وسط یه طوفون برفی دختری به دنیا آوردن. چون اون روز همهجا سفیدپوش شده بود، اسم دخترشون رو گذاشتن «سفیدبرفی».چند سال بعد، وقتی ملکه مریض شد و از دنیا رفت، پادشاه بدون اینکه خیلی فکر کنه دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یه زن خوشگل و مرموز بود. بعد از یه مدت، پادشاه مجبور شد با یه ارتش راهی مرزهای جنوبی بشه تا با یه خطر جدی مقابله کنه… ولی دیگه هیچوقت برنگشت.زن جدیدش، تاج و تخت رو از چنگ درآورد و تازه اونموقع بود که همه فهمیدن با یه آدم خودخواه و پلید طرفن. زنی که به زیباییش بیش از هر چیز دیگهای اهمیت میداد.توی دورهی حکومت اون ملکهی بدجنس، زندگی مردم سخت شد. یا مجبور بودن مالیاتای سنگین بدن و تو فقر زندگی کنن، یا به اجبار میرفتن تو گارد سلطنتی خدمت کنن.از طرفی همه فکر میکردن سفیدبرفی مرده، غافل از اینکه بیچاره دختر تو قصر زندانی شده و بهعنوان خدمتکار زندگی میکنه...
خلاصه داستان: در فیلم الکساندر و سفر جادهای وحشتناک، افتضاح، بسیار بد الکساندر ۱۱ ساله همیشه فکر میکند که بدشانسی او را رها نمیکند، اما وقتی خانوادهاش تصمیم میگیرند برای شناخت ریشههایشان به مکزیک سفر کنند، مشکلات تازهای شروع میشود! در طول این سفر، آنها با چالشهایی مثل خراب شدن اتوبوس، حملهی حیوانات وحشی و یک بت مرموز روبهرو میشوند که به نظر میرسد برایشان بدشانسی میآورد. اما در نهایت، خانوادهی گارسیا یاد میگیرند که فارغ از مشکلات، با هم متحد بمانند و از هر لحظهی زندگی لذت ببرند!